لطفا صبر کنید

داستان (حرص و طمع)
 
مذهبی
وبلاگی کاملا مذهبی
 

روزی مرد ماهیگیری  در ساحل زیبای رودخانه ای آرام لم داده بود ودر حالیکه مثل خمیر وا رفته بود و به امواج آرامش بخش خیره شده بود، می خواست تا دیر نشده  از گرمای آفتاب  غروب لذت ببرد.
او چو ب ماهیگیری اش را محکم در شن های ساحل فرو کرده بود و منتظر بود قلاب تکانی بخورد تا بلند شود وماهی به دام افتاده را صید کند. در همین موقع سر و کله مرد تاجری پیدا شد. او آمده بود از آرامش ساحل رودخانه استفاده کند و کمی گرفتاری هایش را فراموش کند.
مرد تاجر که متوجه ماهیگیر شده بود، شاخک هایش حساس شد و از خود پرسید:" چرا این مرد اینقدر بی خیال لم داده و بلند نمی شود تلاش کند و ماهی بیشتری بگیرد ؟"



ادامه مطلب ...

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد

درباره وبلاگ

خدایا من در قلب کوچکم چیزی دارم که تو در عرش کبریاییت نداری. من چون تویی دارم و تو چون خود نداری...
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پیوندهای روزانه
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مذهبی و آدرس smashcc.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 337
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 343
بازدید ماه : 921
بازدید کل : 48985
تعداد مطالب : 113
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1



سايبري ها ديدار با رهبري مي خواهند جنبش  وبلاگی حمایت از طلبه سیرجانی